محل تبلیغات شما



یه روز که از سر کار برگشتم خونه دیدم مادر گوشی و شارژر و کلا بساطمو از تو پذیرایی جمع کرده رفته گذاشته تو اتاقم بعدشم با تشر گفت برا چی میای تو پذیرایی میخوابی؟ مگه تو اتاق نداری؟ دیگه نبینم اینجا بخوابیااا منم که مظلوم گفتم باشه میرم تو اتاقم حالا چند روز پیش از خواب بیدار شدم به محض اینکه از اتاقم رفتم بیرون گفت هیچ میدونی چقدر پول برق اومده؟ گفتم نه(حالا یه مبلغ نسبتا زیادی گفت) بعدشم گفت کولر اتاقتو دیگه روشن نکن بیا تو پذیرایی بخواب! + ازهمین جا تا تو
ینی از دیشب تا حالا دارم جواب پیام های محبت آمیز همکارا و مخاطبینم رو میدم من باب خداحافظی از محل کارم. + حالا اونا چه جوری پیام میدادن من چه جوری جواب میدادم ینی همه ی قربون صدقه هاشون رو با ممنون شما لطف دارید جمع کردم دیگه دیدم زشته عین بُز هیچی نگم اون وسط مسطا یه دو تا فدات و مهربون و عزیزم زدم تنگ جمله هام!

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها